فال حافظ

غزل شماره ۲۰۴

 غزل شماره ۲۰۴

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت معجز عیسویت در لب شکرخا بود

یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت وین دل سوخته پروانه ناپروا بود

یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود

یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود

یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود

تفسیر

آنچه ذهن تو را پر کرده مرور خاطرات گذشته است. گذشته هرچه بود تمام شد. سرگرم شدن به گذشته انسان را از حال غافل می کند. به امروز خود بیاندیش و فردایت را با تلاش بسیار بساز که دیروز در دیروز دفن شد. اکنون فردا در انتظار توست، فردایی روشن با تلاش و کوشش مداوم تو.