غزل شماره ۲۰۸
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب ارباب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
تفسیر
از هر کسی به اندازه توانش توقع داشته باش و بر کسی به جرم ناتوانی سخت مگیر و به جای یاری طلبیدن از انسانهای ناتوان از خدا مدد بخواه که بر هر امری تواناست. اگر امید موفقیت داری علم و ادب بیاموز و در همه حال پاکی و عصمت خود را حفظ کن تا لایق سعادت و منشاء خیر شوی.