غزل شماره ۴۴۴
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
چشم فلک نبیند زین طرفهتر جوانی در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری
چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسیست یا کناری
می بیغش است دریاب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد امید نوبهاری
در بوستان حریفان مانند لاله و گل هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
تفسیر
درهای بسیار به تو گشوده شده است و راههای مناسبی در مقابلت قرار گرفته. از فرصت های موجود استفاده کن و به امید فرصت های بهتر در آینده زمان را از دست نده. اکنون زمان گشایش گره از کارهای بسته فرا رسیده. گرچه کاری سخت و دشوار است، اما نتیجه ای شیرین و مطلوب به بار خواهد آورد، پس هرچه زودتر اقدام کن که شاید هرگز این فرصت تکرار نشود.